سلام
این نوشتار فقط درددل هست نه بیشتر و کمتر! هم جدیه و هم طنز!
،، با لبخند بخوانید.
،،،، سرور ، سالار ، مخور غم جهان گذران ( نشو مثل من بیت الاحزان )
سخت نگیر (من سخت میگیرم کافیه! )
به موقع من باش ، وقت خودش هم نیم من ( اینرو یکی بکنه تو گوشای من )
،،، شرط اول ما ، ظرفیته ( خودش میگه و خودش عمل نمیکنه!
)
انقدر دراز نیا ، کوتاه آمدن هم بد نیست! ( خودش! به حرفهایی که میزنه عمل نمیکنه!
)
اَی آقا ، حالا مگه چه شده. داریم حرف میزنیم. ( خودش گاهی اوقات همچین از کوره در میره که انگار شهاب ۳ شلیک شده ، بخودت بگو )
حرمت ، ادب ، اخلاق
از خدا جوییم توفیق ادب ،،،،، بی ادب محروم گشت از لطف رب
فعلا هنوز ، اخلاقم مورد تاییده ( مگه خودش بگه!
خودگویی و....
)
بیا دوست باشیم ، تا توانی دلی بدست آر که دل شکستن هنر نمیباشد ( اک هی اَکِ هِی ، خودش یَک لجی داره، که نگو و نپرس)
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگران ، بر تو نخواهند نوشت ( خودش هم! بگذریم بابا ، چیزی نگیم بهتره)
دیگه کاری نکن ، سرخورده بشم ، حذف کنم برم (
باشه )
روی خودم حساب کنید با مغزم نه بلاگ و کاغذ توی دستم ؛ ( کلا ، خودت داری ادامه میدی ، برو سر مطلب! )
بسمه الله
خداروشکر که تا کنون نفس میکشم ولی از خودم راضی نیستم. راضی نیستم چون یک سیدی بهم گفت: تو نه تلگرام داشتی ، نه وب ، فاصله بگیر! از محیط مجازی فاصله بگیر! زیاد نمیشناختمش و بهش گفتم: آقا از اون روبیکای لعنتی شروع شد، وگرنه من فقط یک مقاله مینوشتم و بس! من اصلا وب بلد نبودم بجز اینکه خیلی ساده وارد بشم. گفتم: آقا ، این کلاس کامپیوتر رفتم بد شد! گفت : چرا ؟ گفتم: والا من تلگرام نداشتم ولی مدرس اجبار کرد باید داخل گروه باشی و وقتی گفتم ندارم همه خندیدند.
( بعقیده شما اجبار گروه در وات ساپ و تلگرام درسته؟
بعقیده شما ، اینکه من از فضای آلوده تل و وات دور بودم، خنده داره؟ )
گفت: فاصله بگیر.
ولی نگرفتم تا اینکه در کمتر از دو سال ، در اینجا و آنجا وب زدم. از مسدودیت و غیره بگذریم. وصف حال زیادی داره.
اینها گذشت تا اینکه اینستا زدم، توسط بچههای x ناخرسند شدم و حذف اکانت کردم. دوباره برگشتم بیان!!!
اولش خیلی ساکت ، ولی یکدفعه با نوشتنهایی طوفانی شد و وبم حسابی گرفت.! درآمدی نداشت و اینکه میگم گرفت یعنی توجه بهش زیاد شد، نظر پشت نظر.
بلد نبودم مثل بقیه به وبم برسم. و نمیدانستم یعنی چطوری فونت عوض کنم؟ خوب! خواستههای بچهها اینگونه بود ولی اینرا همیشه مدنظر بگیرید.
(شاید کسی بلد نباشه و شاید بودجهای محدود داشته باشه! )
گاهی آدم با همان امکانات محدود میسازه و ضعف نیست!
برام جالبه که چرا همه به نوع نوشتنم (آنگونه که مینوشتم)ایراد میگرفتند. من بدون وارد کردن لهجه در نوشتن، مینوشتم ولی ظاهرا خوشایند نبود!
(پیامهایی همچون : آقا شما تازه فارسی یاد گرفتی؟
دلم را آشوب میکرد.
خوب! چه اشکالی داره که بجای بندگون ، کامل بنویسم بندگان!
اصلا لهجه من چه جوریه؟
لهجهی من چیز متفاوتی از منطقه خودم نیست. به همان شکلی حرف میزنم که مردم اینجا حرف میزنند.
ولی گاهی خیلی کتابی حرف میزنم و لهجه معلوم نمیشه!
گاهی نوک زبانم میگیره ، گاهی لبی حرف میزنم و شباهتی با اینجا نداره.
ولی فارسی رو مثل مردم شهر در اغلب اوقات میگم.
مثلا: بشش ، باشش و.... ورد زبانمه.
کلهم مثل همینجا دیه.
در نوشتن از الفاظ عربی زیاد استفاده میکردم که دیگه نه،
لهجهی هر منطقهای مختص خودشه! وقتی اینجوری تهرونی بنویسم، با شهر من جور درنمیاد و یکجوریه!
**همین چندروز پیش یکی از هم دانشگاهیها را دیدم. گفت: چرا لهجت عوض شده؟؟
آدم وقتیکه بصورتی بنویسه ، احتمال اینکه همانگونه بگه زیاده!
**پرسید : یعنی احتمال داد. حتما برا ارشد رفتی ، حرف زدی و شنیدی ، بهم ریختی.
از دوره دانشگاه به بعد ندیده بودمش.
حقیقت میخواستم طفره برم. )
وقتی بعضیها اذیت میکنند ، آدم ناخودآگاه بی تربیتی میکنه!
همراهش دیگه ول نمیکرد. تا اینکه یک چیزی گفت و منهم عصبی شدم و گفتم: دیگه خفقان بگیر مرتیکه!
**بگذریم.
یکی از مشکلات من اینه که پاییز و زمستان لاغر میشم و بهار و تابستان بقول یکی: پوست میترکانم و حجم میگیرم. شاید بگید بد نیست ولی آزاردهنده است، شاید این رگ ترکیدگی پام هم بی ارتباط نباشه!
هیچوقت وزن ثابتی نداشتم و برام شده معضل!
لباسهای نافرم، بهتره بیشتر نگم.
++ یکی از معضلات ، عکس روی کارت ملی ام. جدا از اینکه عکسهای خوبی نمیگرفتند و در رادیو هم نقلش رفت ، در زمستان عکس انداختم و اصلا از لاغری چهرم خوشم نمیاد، باید شهریور میشد تا تپل عکس میانداختم.
روزی هم که رفتم کارتم بگیرم یعنی دو سه سال پیش ، پر خیابان با پلهای عابر پیاده پلیس بود. از میانشان رد شدم و کارتم گرفتم. یکی توصیه کرد:
نگا هیچکی نکن حتی گارد! الان یک صدا بیاد ناخودآگاه میرند طرف صدا! اصلا چرا از وسطشان میری ، آ آ ازی طرف برو.
گفتم کاری ندارم ، اصلا یکپا میرم ترمینال و با اتوبوس خانه!
عکس روی کارت رو جوری گرفتند که انگار آدم ته چاهه!
پای بیقرار
پای بیقرار دارم و این پای بیقرار در خواب خیلی اذیتم میکنه!
شاید معتادان تجربه کرده باشند.
رفتم دکتر ، ولی بجز اینکه بگه ، رگ ترکیدگی و.... و آخرش یکسری قرصهای شلکننده عضلانی و مسکن بنویسه نبود.
شلکنندههای عضلانی داروهایی راحتی بخشند ولی اعتیاد میارند، مواظب باشید. چندماه نخوردم ولی دوباره با موتوکاربامول ساده شروع کردم. شلکنندههای بیشتری خوردم تا پای بیقرارم آرام بشه. الان احساس خماری میکنم. شش روزه نمیخورم ولی امشب شاید نسخه بگیرم و بعداز چندشب بیقراری یک شب راحت بخوابم.
البته نباید بخورم.
سیپرو ، اصلا برای درمان مناسب نیست. اگر در نسخه شما موجوده ، حتما پزشک صلاح دانسته ، ولی من نمیخورم مگه اجبارا.
اشتها رو بشدت تحریک میکنه و خواب زیادی میاره و سری مَنگ.
« عمری چون تو بوده ام دمیبا من ساز »
عزیزان ، منهم یک بندهی خدام، اشتباه دارم ، بدی دارم ، بدشانسی دارم و... ولی باید پشت هم باشیم ، نه اینکه همدیگر رو تیکه تکه کنیم، و بعدش....
من خودم در فضای حقیقی نه دوستی دارم نه...... دلایل زیاد داره!
بخصوص این مدت چندسال ، نگاهی به اوضاع عراق و غیره بیندازید پس آدم باید محتاط باشه. هر سلامیرو علیک نگه هرچند که جواب سلام واجبه.
حق بدید ، من بشخصه فکر میکردم بچههای ایران خیلی فهمیده هستند که البته هستند! نخاله رو بهتره رها کنم.
لغات و اصلاحات عربی
من معذرت میخواهم که اگر نوشتم ، از لغات و اصلاحات عربی زیاد استفاده کردم.
++ حقیقت ، کتاب نویسی و مقاله نویسی همینطوره. ولی حق با شماست ، چون خواننده باید بپسنده ولی خواهشا مسخره نکن! بجای مسخره کردن ، نکته بگو!
عربی آنقدر هم با فارسی بیگانه نیست.
البته نوع گفتار من کمیبیشتر از مردم استانم کتابیه!
فارسی
باید از زبانهای دیگه فاصله بگیرم. هرچند کسی نمیتواند برای کسی خط و معیار تعیین کند ولی از این به بعد روی فارسی و کوردی تمرکز میکنم.
یک بندهی خدایی بهم گفت: که اگه بجای عربی و ترکی روی منطقه خودت تلاش میکردی تا الان کسی شده بودی!
+هنوز دیر نیست.
++برای شناخت کوردی عراق ، باید عربی دانست چون لغات زبان رسمیناخودآگاه وارد زبان منطقه میشه. عربی بر تمام زبانهای منطقه نفوذ داشته. من که چند زبان مطالعه کردم اینرا میگم بقوت!
++برای شناخت کوردی کورمانجی که نصف بیشتر ترکیه و آذربایجان رو شامل میشه، باید ترکی رو شناخت چون بخصوص در ترکیه روی زبان کوردی اثری نامطلوب گذاشته.
+++ پس اشتباه نکردم ، ولی بهتره بیشتر ریز نشوم و اصل موضوع رو فراموش نکنم.
خجالتزدمان نکنید
کمیاز خجالت دادن دیگران پرهیز کنید. من خودم اول نفر باید آویزه گوشم کنم، الان یک چیزی به ذهنم. خداوکیلی این چرت و پرتها چی بود! اینکه آقا نظر نگذار؛ چرا تبلیغ میکنی؟ چرا اسم دنبال آوردی؟ چرا چرا چرا؟
بالاخره یک وب باید شناخته بشه، یا نه؟
حتما میگی ، سئو و مطالب خوب، کافیه!
خداوکیلی ، ما را چه فرض کردید؟ متخصص سئو، بَبو گلابی!
حالا یکی خودش رو کوچیک کرد و درخواستی داد! باید اینطوری پَسش بزنی!
دیگه کسی رو گوه خور نکنید! حالا بلد نبوده ، نمیدانسته ، ( نمیدانسته که باید ماهی سه تا پنج میلیون خرج سئو بکنه! و نمیدانسته که صفحات بروز کافیه!
نمیدانسته که وبش خوانده میشه ، اصلا نیازی به نظر گذاشتن که نیست! )
دنبال
دنبال کردن اختیاریه ، ولی بد نیست. حرام هم نیست. کورونا و ایدز هم نمیاره.
به هرحال ، التماس معنی نداره.
قبلا ، بلد نبودم خصوصی بگم حداقل!
الان دیگه ، اصراری ندارم، آن ذوق و شوق ازم رفته!
اگه از خاطرات نوشتم ، اگه مثلا فلان یا بهمان نوشتم.
اگه خیر سرم خاطره ، تعریف کردم ، گفتم هم بهتر بشناسیم و هم شاید برایت جالبه!
چقدر احساس شرمندگی کردم بعداز خاطره شب یلدا.
هرکسی یک پندی و موعظهای داد ولی توجه نکرد که بابا اصلا ما یک چیزی گفتیم.
+جدی نگیرید.
++شنیدن کی بُود مانند دیدن
منطق
فقط یک ماجرا تعریف بکنم و بس!
وقتیکه بچه خواهرم گفت: دایی اَک ، یکروز با من بیا مدرسه گفتم نه، پرسید چرا؟
یک کلام گفتم: آخه دایی اَک جوان و مجرده ، مدرسه هم مادرای جوان جوان میایند و میروند ، درست نیست من بیام و نمیشه!
منطقی ، نگاهی کرد و پذیرفت.
دمدمیمزاجی
حالا ، قضاوت و پیش داوری نکن!
وب ، قبلی باید حذف میشد. دیگه از کنترل خارج شده بود.
توضیحی ندم بهتره ، بدتر میشه!
فقط برای گندم توضیح دادم.
برای دو سه نفر دیگه هم باید توضیح بدهم ولی اینقدر با شعورند که نیازی نیست.
بایدی در کار نیست ولی : از همهی دوستان عذر میخوام.
بلاگفا و رزبلاگ رو حذف کردم ولی این دو اکانت بیان و یکجای دیگر را نگه داشتم.
دیگه شده، شاید اصلا اینبار هم نشه. ولی همهی تلاشم میکنم تا ثابت باشه.
تاریخ و جغرافیا و عروض و صرف و...
دیگه فهمیدم که کسی حوصلهی تاریخ خواندن ، آنهم از زبان منرو نداره!
فهمیدم که:
گذشته هرچه بوده ، بوده، الان میخوایم با هم زندگی کنیم و تمام!
حرافی
از ایرادات من همینه!
حرافم ، ولی وقتیکه ساکت میشم ، همه بهشان بر میخوره و گویند که آقا از عمد سکوت اختیار کردی!
البته ، مدتهاست که در جمعی نمیرم و زندگیم خیلی سوت و کوره!
قول نمیدم ولی همهی سعیم میکنم.که خودم باشم.
بقول پسرخاله:
« خودت باش ، مگه خودت بودن چه عیبی داره؟ »